دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 20 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

دوباره سردرد و سفر مشهد و گم شدن دانیال تو حرم- غربالگری مرحله2

دو سه هفته بعد از آزمایش غربالگری مرحله1 تاسوعا و عاشورا بودو بابا محسن بلیط هواپیما گرفت و رفتیم مشهد. روز تاسوعا خالم اینا نذری داشتن و تا رسیدیم همگی رفتیم اونجا. اون شب خستگی راه باعث سردرد من شد و از ترس اینکه دوباره کارم به بیمارستان نکشه به بابا محسن گفتم برام دیکلوفناک گرفت آخه یادم بود که سر دانیال هم دو بار مجبور شدم دیکلوفناک استفاده کنم و خدارو شکر جزو داروهایی که در صورت درد شدید میشه استفاده کرد. تو مشهد روز اول  (روز تاسوعا) هوا آفتابی و خوب بود روز دوم بارون شدید گرفت و هوا خیلی سرد شد. همگی رفته بود حرم اما نتونستیم بخاطر شلوغی و سرما بریم داخل حرم و برگشتیم خونه. تو راه شوهر خواهرم بخاطر من آش شعله خرید و ...
18 آبان 1393

غربالگری مرحله 1

22 مهر برای آزمایش غربالگری مرحله اول رفتم هم آزماش خونه و هم سونوگرافی. جنسیت این کوچولوی جدید مشخص نشد و دکتر واسعی گفت که الان خیلی کوچکه و. هرچی که بگه بیشتر ذهن ما رو مشغول میکنه. فردای اون روز رفتم و جواب آزمایش رو به دکتر نشون دادم  که خدارو شکر خوب بود و برای 17 آبان برام یه آزمایش غربالگری دیگه نوشت غربالگری مرحله 2 . (فقط آزمایش خون) بعد از آزمایش غربالگری مرحله اول در همون حین که عمو جوادم هم فوت کرده بود محل کارم هم به یه طبقه بالاتر منتقل شده بودو رئیسم هم عوض شده بودو تنها کارشناس اون مدیریت خود من بودم و همه کارها رو سر من ریخته بود و استرس زیادی رو تحمل می کردم میگرنم عود کرد و یه سردرد سه روزه شدید و در نهایت...
18 آبان 1393

فوت عمو جواد

روز جمعه 18 مهر ماه بود که عموی بزرگم عمو جواد بعد از چند ماهی بیماری فوت کرد. خدا بیامرزه. بسیار شبیه به پدر بود و من رو یاد زمانی انداخت که پدرم فوت کرده بود. بهرحال 18 جمعه بود و وقتی خبر رو شنیدیم به بابا محسن که رفته بود سر کلاس دانشگاه خودش خبر دادیم و برگشت و با هم رفتیم بهشت زهرا. دانیال اون روز تمام مدت پیش عزیز و عمه شیوا موند. ماه آخر شب بود که برگشتیم خونه چون تا مراسم تو بهشت زهرا و تموم بشه و بریم ناهار 4 عصر شده بود و بعد که از رستوران اومدیم بیرون دیدم آقای دزد کامپوتر ماشین دایی غلام رو برده و مامانم اینا هم بدون ماشین مونده بودن و کلی گرفتار شدیم و تا برسیم خونه مامانم ساعت 7 شب بود و بعدش هم باید آماده می شدیم و می...
18 آبان 1393

گرفتگی کمر در اواخر ماه دوم بارداری

اواخر ماه دوم بارداری بودم که کمرم گرفت و چون دارو هم نمی تونستم مصرف کنم حسابی کله پا شدم. دو سه بار دکتر رفتم و در نهایت دکتر متخصص مغز و اعصاب بهم گفت که دیسکت تحت فشار و کاری نمی شه کرد و پیشنهاد می کنم حتی پماد هم استفاده نکنی چون هنوز سه ماهه اول بارداری هستی و من حسابی گرفتار شده بودم. کمرم کاملا خم مونده بود و درد شدیدی داشت و غیر از تحمل هم نمی شد کاری کرد تا اینکه بعد از حدود 5 روز کمرم صاف شد و به زندگی عادی برگشتم
18 آبان 1393
1